سرآغاز:
وقتی صحبت از معماری ایرانی به میان میآید، بخش ناخودآگاه ذهن ما به سمت خانههای قدیمی و سنتی میرود که تا 150 سال پیش از لحاظ شاخص کیفیت، راهکار مناسبی برای سکونت مردم ایران در این نقطه جغرافیایی بودهاند. خانهها، محلهها و شهرهایی که با یک شیوه و الگوی واحد معماری ساخته شده اما بر اساس توانگری سازنده از امکانات و تزئینات بیشتر یا کمتری برخوردار میشدند. مهمترین ویژگی این فضاها را باید در شیوۀ معماری و مفاهیم بهکار رفته و مفاهیم منحصربه فرد آنها جستجو کرد، جایی که معماران ایرانی با توجه به پارامترهای مختلفی مانند فرهنگ، هویت ملّی، سبک زندگی مردم، اقلیم و نیاز محور بودن اقدام به طراحی عملکردهای مختلف کرده و آثار فاخری از خود برجای گذاشتهاند و مجموعۀ این ایدهها و خلاقیتهای کاربردی زمینه رشد و تعالی انسان همراه با حال خوب را در برداشته است.
با ذکر این مقدمه کوتاه و یادآورانه به سراغ طرح چند سوال میرویم و سعی داریم تا همراه شما عزیزان برای آنها پاسخ مناسب و مستدلی پیدا کنیم، امّا قصد نداریم برای شما داستانسرایی کنیم، بلکه میخواهیم تا در کنار هم چالشی ذهنی را تجربه کنیم و چند لحظهای به دنبال دلایل منطقی بگردیم.
بیاید تا از یک زاویه جدید به مسئله معماریایرانی نگاه کنیم…
- چرا دیگر حال خوب و طراحی صحیح خانهها را، امروز نمیبینیم؟
- چرا تصور میکنیم برای پیشرفت هر چه بیشتر در دنیای مدرن امروز باید از معماریایرانی یا به اصطلاح سنتی فاصله بگیریم؟
- آیا معماری ایرانی، فقط همان شیوه معماری گذشته ماست و ما باید عینا آن را دوباره تکرار کنیم؟
- آیا معماریایرانی دیگر توان ارائه پاسخ به نیازهای امروز ما را ندارد؟
- آیا معماریایرانی جایی در دل تاریخ از بین ما رفت یا جایی در تاریخ معاصر ایران گم شد؟ و طرح یک سوال مهمتر؛ ذهنیّت ما از معماری ایرانی چیست؟
چند دقیقه ای به ماهیت این پرسشها و پاسخهایی که میتوانیم برای آنها داشته باشیم، فکر کنید…
برای آگاهی بیشتر شما درباره این موضوع بهتر است به اتفاق هم یک واقعۀ تاریخی را مرور کنیم.
حس ملّی عقبماندگی
کلیدواژۀ عقبماندگی محور اصلی این واقعه در تاریخ معاصر ایران است، زمانی که این حس همگانی جامعه ایرانی را فرا گرفته و با شروع سفرهای خارجی نخبگان کشور و تحیّر آنان از پیشرفتهای روز افزون اروپا، ما با یک حقیقت تلخ بیشتر روبرو میشویم و توجهمان به ایرادهای اساسی کشور در نظام داخلی و مدیریتی معطوف میگردد. این درست همان نقطۀ آغاز مدرنیته در ایران است، نقطهای تاریخی که ما را مصّمم به جبران عقبماندگی چندین ساله از اروپای مدرن شده میکند. حاصل این تفکر سرعت را بر چگونگی پیشرفت مقدم میسازد و کشور را بدون توجه به مسائل اساسی پیشرفت با شتاب باورنکردنی رو به جلو هدایت میکند، شتابی که حاصلاش تغییرات ظاهری است نه عمقی و ریشهای.
انزجار ما از مسئله عقبماندگی آنقدر زیاد و دردآور است که خیلی از اوقات بدون توجه به ظرافتهای فرهنگی و طراحی مدل متناسب با جامعۀ ایرانی، صرفا پوستۀ مدرنیته را میپذیریم و به درونمایه آن هیچ توجهی نمیکنیم. مسئله مهمتر این است که فهم ما از مدرنیته صرفا ظاهری است و سعی داریم تا در ظاهر شکل اروپائیان باشیم، مانند آنان لباس بپوشیم، غذا بخوریم، تفریح کنیم و حتی معماری کنیم اما توجهی به تفکرات آنها نداشته باشیم و به دنبال این نگردیم تا راز پیشرفت اروپا و غرب را پیدا کنیم و یا حتی فکر کنیم که چطور جامعۀ مدرن غربی به این میزان از پیشرفت رسیده است؟
همانگونه که میبینید سفر چند سطری ما در دل تاریخ معاصر ایران سوالی در ذهن ایجاد میکند که این موضوع چه ارتباطی با معماریایرانی دارد؟ پاسخ شما دقیقا همینجاست…
فهم ما از مسئلۀ مدرنیته در ایران زمان قاجار معادل کلمه بهروز شدن است یعنی ما نیز همانگونه شویم که جریان مدرن غرب میشود، در صورتی که در ادبیات اروپایی، مدرنیسم عبارتی با دو کاربرد معنایی متفاوت است، اولّی به معنای بهروزشدن و دیگری تفکر و رفتار بر اساس مکتب مدرنیسم که ریشه در انقلاب صنعتی اروپا دارد، اما متاسفانه فقط ظاهر اروپایی و باطن عقب مانده نصیب ایرانیان میشود و اثری از نفوذ فرهنگ پیشرفته مدرنیته در میان نخبگان ما، حتی آنهایی که در اروپا تحصیل کردهاند دیده نمیشود و فقط تحیّر است و تحیّر که بعدها پس از رویدادهای بسیار به تامل تبدیل خواهد شد.
البته که باید پیامدهای مثبت ورود مدرنیته به ایران نیز مورد اشاره قرار گیرد، امّا اتفاقی که در مورد معماریایران میافتد بیشتر جنبههای منفی مدرنیته را نمایان میکند و پس از آزمون و خطاهای بسیار متوجه میشویم که وقتی قراراست یک طرح جامع در کشوری پیاده شود باید قبل از اجرایی شدن به همه جوانب آن فکر کرد و تاثیرات آن را در بخشهای مختلف جامعه سنجید و از نتایج بهدست آمده برای پیشبرد منطقی و رفع اشکال احتمالی طرح استفاده کرد. در صورتی که این موضوع تا به امروز در ایران به صورت منطقی و کامل اجرایی نشده است و با مشاهده روند معماری معاصر ایران که بیشتر به فکر کمیت ساختن است تا کیفیت، نمیتوان به اتفاقهای مثبت آینده خوشبین بود.
و امّا ارتباط فهم ناصحیح از مدرنیته و معماریایرانی در چیست؟
معماری جز اولین و اساسیترین موضوعات هر جامعهای در مواجه با رویدادهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است که میزان تاثیرپذیری بالایی از خود نشان میدهد و غالبا تغییرات عمده در هر جامعهای از معماری شروع شده و فرهنگسازی میشوند. این مسئله در موضوع ورود مدرنیته به ایران بهخصوص در روند طراحی و اجرای معماریایرانی دیده میشود و از این تاریخ است که گسست ناشی از عدم تطبیق و بهروزرسانی مفاهیم و تکنیکهای طراحی و اجرا در معماریایرانی در مواجه با مدرنیته، ظاهرا آن را به دل تاریخ تبعید میکند.
صحبت پیرامون دلایل انفعال جامعۀ معماری ایران در برابر مدرنیته بسیار مفصل و طولانی است و قطعا در قالب چند سطر نمیتوان به ابعاد مختلف آن اشاره کرد، اما این چالشهای ذهنی، نگارنده را در جستجو برای یافتن پاسخ مستدل و متقن به یک نتیجه مشخص رساند که معماریایرانی نه براثر مدرنشدن آن، بلکه در نحوه برخورد معماران و متخصصان ایرانی با مسئله مدرنیسم و تکنولوژیهای حاصل از آن به کمای عمیق فرو میرود. گرچه دلایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بسیاری نیز در این مسئله دخالت دارند ولی مقصود پرداختن به مسئلۀ معماریایرانی در تاریخ معاصر و علت اصلی گمشدن آن است.
چرا انفعال؟
مهندسیمعماری به معنای آکادمیک امروزی خود تا زمان ورود مدرنیته، بهعنوان یک حرفه و تخصص شغلی در ایران محسوب نمیشد و بیشتر آن را به عنوان یک هنر سنتّی میشناختند. معمارانایرانی به روش سنتی اقدام به طراحی و ساخت بناها میکردند و از مصالح و تکنیکهای سنتی برای اجرای پروژههای ساختمانی استفاده میشد. با ورود مصالح جدید به خصوص آهن به صنعت ساختمان، تمامی معادلات به نفع معماری مدرن ورق میخورد و معماریایرانی به دلیل عدم تطابق شیوه طراحیسنّتی با روشهای مدرن ساخت و ساز به خوابی عمیق فرو میرود که تا به امروز نیز ادامه داشته، گرچه سعی بسیار قابل احترام معماران عصرجدید ایران باعث خلق آثاری شده که به عنوان ساختمانهای تکدانۀ شهری برجسته هستند و در جوامع بینالمللی شایسته تقدیر شناخته میشوند، اما هنوز مدل معماریایرانی که هویت آن است بهروزرسانی نشده و ظرفیتهای متنوع و بیشمار آن، به جز چند مولفۀ محدود ظاهری و بعضا مفاهیم پایۀ تک محوری بیشتر مورد استفاده قرار نمیگیرد.
انفعال جامعه معماریایرانی در پذیرش گسست به وجود آمده و نداشتن اهتمام به تطبیق شیوههای سنتی معماری با تکنولوژی مدرن صنعت ساختمان، باعث شد تا مفاهیم مهم معماریایرانی بسیار کمرنگ در بعضی از پروژههای معاصر دیده شوند، اما استفاده حداقلی چارۀ کار نیست و تنها راه شکوفایی مجدد معماریایرانی بازگشت به ریشهها و بهروزرسانی آنهاست.
معماری ایرانی بازخواهد گشت، اول از همه به گفتمانهای تخصصی ما، سپس به اذهان معماران ایرانی و در نهایت به دفاتر معماری ایران.
شایانذکر است که محتوای تولید شده توسط نگارنده حاصل مطالعه، تحقیق، بحث و بررسی چند ساله پیرامون مدل جدید معماریایرانی بوده و بدیهی است که با توجه به رشد ذهنی و علمی آنها در حوزه معماری و شهرسازی دچار تکمیل یا تجدید نظر شود.